مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.

  کد مطلب:21464 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:5

مفهوم واقعي عشق چيست؟
مي توانيم به طور مشروح به نكات ذيل بپردازيم: 1- لفظ «عشق» از نظر لغت مشتق از عَشَق است و «عَشَقه» گياهي است بر دور درخت مي پيچد و درخت را خشك، زرد و بي محصول مي كند (مشارق الاذواق، ص 46). انسان نيز همچون درختي است كه وقتي در كمند عشق گرفتار آمد، به خاطر دوستي بي حد، معشوقش گشته، وجود خود را فراموش مي كند، تا جايي كه ديوانه وار، با رنگي پريده و لباسي ژوليده و قيافه اي مريض، ظاهر مي شود كه به قول حافظ: {Sسحر بلبل حكايت با صبا كرد# كه عشق روي گل با ما چه ها كردS} {Sاز آن رنگ رخم خون در دل افتاد# و از آن گلشن به خارم مبتلا كردS} مفهوم «عشق» همچون مفهوم «هستي» بديهي است و قابل تعريف نيست؛ چرا كه در هر تعريفي بايد از معناي اعمي استفاده شود و چيزي از نظر مفهوم اعم از عشق نيست، ولي به صورت شرح الاسم مي توان چنين تعريف كرد: «عشق لذت شديد بردن يك انسان از چيزي به شكل و شمايل لطيف و اوصاف پسنديده و تناسب اعضا و تركيب زيبايش مي باشد». بحط در ماهيت عشق - كه عشق انسان به انسان است - مربوط به حكمت نظري است. اما بحث در اينكه عشق عيني چيست؟ اين نياز به تتبّع بيش از اين نوشتار دارد. ملاصدرا: عشق را از جمله قراردهاي الهي در موجودات دانسته و وقتي از جمله قرار دادهاي الهي به شما رآيد، طبيعي است كه مصالح و حكمت هايي بر آن مترتب خواهد بود. و به عبارت روشن تر، عشق يك سنّت الهي است؛ چرا كه عشق به عنوان يك امر طبيعي در نفوس اكثر ملّت ها، بدون ظاهر سازي، وجود دارد؛ زيرا همه انسان ها از بوي خوش مسرور مي شوند و يا از صداي دلپذير لذت مي برند، بدون اينكه اين لذت را از كسي و يا جايي آموخته باشند. پس عشق بايد امري نيكو و نيكو ستايش شده باشد به خصوص اگر اين عشق از مبادي فضيلت و به خاطر اهدافي شريف تحقق پيدا كند براي شرح بيشتر ر.ك: اسفار، ج 7، ص 172. پس وجود عشق در انسان از جمله فضايل است نه رذايل. بنابر آنچه كه بعضي تعريف كرده اند عشق يك مرض نفساني است كه انسان را از خود بيگانه مي سازد و يا گفته اند: يك نوع هوا و هوس است كه بر نفس غالب مي شود. البته اين تعاريف قابل نقد و بررسي است. 2- انسان به حكم اينكه در دايره امكان قرار دارد و احساس نقص در وجود خويش مي كند، به رفع نقص و تمركز كمالات در وجود، همت مي گمارد و چون شيفته خير و كمال مطلق است، گاهي از عشق حقيقي - كه عشق به ذات پاك خداوند است - به عشق هاي ظاهري دل مي بندد و با قوّه تخيّل خويش محبوب حقيقي را - كه از حد و حصر زماني و مكاني منزّه است - در لباس سست و ژوليده طبيعت، به نمايش مي گذارد و به طور طبيعي كمال محدود و محصور را به جاي زيبايي و كمال صرف براي خود مي آرايد كه از آن به عشق مجازي تعبير مي كنند. اين عشق مجاز نيز به دو قسم است: عشق نفساني و عشق حيواني. عشق نفساني آن عشقي است كه مبدأش شباهت و همانندي نفس عاشق با معشوق در جوهر باشد و بيشتر اعجابش به سبب شمائل و اخلاق پسنديده معشوق است و عشق حيواني آن عشقي است كه منشأش شهوت بدني و در راستاي لذت حيواني باشد. به همين دليل بيشترين تعجبش از ظاهر و رنگ و شكل بدني نشأت مي گيرد. گر چه همه يه يك نكته برگشت دارد، و آن شيفتگي به زيبايي است كه لطافت نفس اقتضاي آن را داشته به خلاف عشق حيواني كه اقتضاي نفس اماره است. امّا اينكه آيا از نظر اسلام عشق ورزيدن صحيح است يا نه؟ از شرح بالا روشن شد كه عشق حقيقي و نفساني مورد تأييد اسلام، به قول نظامي گنجوي: {Sعشق آيينه بلند نور است # شهوت ز حساب عشق دور است S} پس صرف محبّت به چيزي قبيح نيست؛ زيرا: {Hاِنَّ اللَّهَ جميل و يُحبّ الجمال H}{M؛ خداوند خودش زيباست و زيبايي را دوست داردM} و حتي در مورد خلقت انسان آمده است كه: {A{/Bلَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ {w1-6w}{I95:4I}/} A} مرحوم فيض تنها كليد معارف الهي و انوار علوم غيبي را عشق دانسته است كه عاشق به خاطر عشق سرشارش: مي تواند در عالم غيب گام بردارد و در قرآن آمده است: {A{/Bوَ اَلَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ {w13-18w}{I2:165I}/}A} و در صحيفه سجاديه آمده است: {Hفَزَعَ قلبي لَمَحَبَّتِك H}{M؛ خداوند هرگاه دل بنده را آماده براي محبت خويش سازد، لامحاله جاي ديگري در آن نمي ماندM}. خلاصه اگر چه لفظ عشق در قرآن نيامده اما اصل معنا كه شدّت دوستي است مطرح شده است و ما به همين مقدار بسنده مي كنيم. 3- هم چنانكه هستي داراي درجاتي است؛ مثلاً مي گوييم: خداوند هست، انسان هست، مورچه هست. بر هر سه مورد هستي اطلاق شده است امّا داراي شدت و ضعف است؛ چرا كه هستي خدا فوق همه هستي هاست و بقيه در مرحله پايين قرار دارند. فرق بين دوستي و عشق نيز چنين است؛ زيرا گاهي چيزي را دوست داريم ولي حاضر نيستيم براي آن از جان خويش بگذريم؛ ولي در مرحله عشق نهايت وابستگي انسان را به معشوق مي رساند به گونه اي كه خود را فراموش مي كنيم. 4- اينكه بگوييم اعمال انسان ناشي از عقل است. اين به طور عموميت صحيح نيست؛ ولي در اينكه بعضي از آنها منشأش عقل است شك نداريم؛ امّا اختلاف بين حيطه عقل و عشق امري است كه از طرف عده اي مطرح شده است. به نظر ما هيچ ستيزي بين عقل و عشق نيست، بلكه هر يك متمّم يكديگرند؛ چرا كه تا انسان زيبايي چيزي را درك نكند، هرگز به آن عشق نمي بندد. در عين حال كه عشق را يك امر فطري مي داند ولي به وسيله عقل به اثبات آن مي پردازد. پس نه تنها عقل و عشق با هم ستيزي ندارد: بلكه هر يك مكمّل يكديگرند. 5- خداشناسي غير از اسلام شناسي است. در خداشناسي بهترين وسيله و ابزار را دل دانسته اند و برهان صديقين را - كه يك برهان از علت پي به علت بردن است - يك راه دلي دانسته اند، ولي در شناخت اسلام از هر دو وسيله بايد استفاده كرد؛ زيراهر يك همچنان كه قبلاً متذكر شديم: دل و عقل مكمّل يكديگرند، گر چه عرفا شناخت خدا و اسلام را تنها از راه مكاشفه و دل پنداشته. اما به نظر مي رسد به كمك هر دو، اسلام قابل شناخت است. 6- با يك نظر اجمالي به عناوين اصطلاحات و آموزش هاي خاصي كه در مكتب اسلام به كار رفته اند مي توان به اين نتيجه رسيد كه اين مكتب معتقد به وجود دو جريان اصلي ذاتي و متضاد (فطرت و شهوت) است. ولي در اين تضادّ هيچ يك از دو جريان به كلي از بين نمي روند و فقط تضعيف مي شوند. جريان شهوت به عنوان يكي از عناصر سازنده شخصيت انسان در روان شناسي اسلامي مطرح است. شهوت از نظر لغوي به معناي دوست داشتن و احساس كشش نسبت به جنبه هايي كه موارد تمايل نفس است مي باشد و در قرآن آمده است: {A{/Bوَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ اَلْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ اَلْأَعْيُنُ {w8-15w}{I43:71I}/}A}{M؛ و در بهشت آنچه دل ها مي خواهند و چشم ها لذت مي برند، وجود داردM}{V(سوره زخرف، آيه 71)V}. و چون شهوت به عنوان يك غريزه در انسان وجود دارد و انسان علاقه شديدي نيز به لذت داردو گامي كاملاً مطيع شهوت مي شود، اسلام آموزش هايي جهت كنترل اين شهوت داده است. تعبير ديگري كه از جريان شهوت در قرآن آمده است، نفس اماره است: {A{/Bإِنَّ اَلنَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي {w5-12w}{I12:53I}/}A} كه هميشه انسان را به سقوط و شكت مي كشاند. از طرفي آموزشهاي اسلامي تأكيد بر اين مطلب دارد كه فطرت انسان به سوي توحيد است، پس در هر لحظه امكان دارد كه يكي از اين دو جريان بر ديگري غالب آيد و در نتيجه كل شخصيت انسان را تحت نفوذ خود قرار دهد. بالاخره انسان بايد عوامل تقويت و تضعيف اين دو جريان را دقيقاً به دست آورد. با توجه به اينكه انسان فقط در برابر اعمال ارادي مورد مجازات و پاداش قرار مي گيرد، مي توان چنين نتيجه گرفت كه: در كليه اعمال و رفتارهاي ارادي انسان عقل مسؤول اصلي است، سپس عشق را از دايره عقل و اراده خارج كرده اند. بعضي از روان شناسان عشق را يك مرض نفساني دانسته و عاشق را يك فرد بيمار تلقي كرده اند. امّا اسلام به عاشق نه تنها به عنوان يك بيمار نمي نگرد، بلكه تكامل فطرت خداداي او را به نمايش مي گذراد؛ چرا كه با شناخت زيبايي، همه كشش و جذبه او براي رسيدن به معشوق به كار گرفته مي شود {V(اصول المعارف، فيض كاشاني، ص 74)V}. {H{/Bرِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اَللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضي نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً{w3-20w}{I33:23I}/}H}. اما عشق بين دو جنس مخالف، اين نيز عشق است ولي يك عشق حيواني است، البته اگر بر اساس شهوت و خواسته هاي نفساني باشد. اما اينكه اسلام با ميل و كشش هاي انسان به مخالفت بر مي خيزد، به يقين چنين چيزي نيست و بلكه به قول مرحوم بو علي سينا «شوق و اشتياق هيولي به صورت نيز از وجود عشق در كلي هستي خبر مي دهد».

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.